>

>

>

>

وقتی جنبه نداری...

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۱:۳۵ | دیدگاه شما
دسته بندی شد در


چند وقته پیش توی مسافرت، من یه مسئله ای رو توی حالتی که چیزی بغیر از مستی نمیشه بهش اطلاق (نمیدونم دیکتش درسته یا نه ها!) کرد به یکعدد همسر گفتم که چقدر هم با استقبال روبرو شد، و بعدش باعث بوجود اومدن حس های بدی توی وجودم شد!
حالا این تازه اول راه بود و چون توی حال خودم نبودم و دیگه هرگز تا دیشب که خود ... ام چیزی به زبون نیاورده بودم اون بدبخت بینوا چیزی به روم نیاورده بود
دیشب در کمال ناباوریم دوباره اون صحبت رو باز کردم و راجع بهش حرف زدم و حاصلش استقبال بی سابقه ی همسر جون بود که باعث شد یه فوبیای بدی توی دل ما خونه کنه!
حالا از دیروز یه سر درد بدی گرفتم که روح بیچاره ی همسر جان از این مطلب اطلاعی هم نداره! آخه اون بیچاره حق داره وقتی خود من پیش قدم میشم در مورد چیزی که حتی از متنفرم حرفی میزنم خب میگه حتما این دختره مشکلی نداره دیگه
اما منه بدبخت بیچاره رو بگو! آخه بگو دختر خووووب!!!!! وقتی جنبه ی حرفی یا کاری رو نداری واسه چی خودت دوباره شروع به مطرح کردنش میکنی؟ ها!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پی نوشت1: برام دعا کنین! ، بدجوری موندم تو گل! می ترسم حالا دیگه اگه یکعدد همسر بخواد راجع بهش پیش قدم بشه و صحبت کنه چیکار کنم؟!
اصلا این حالت رو دوس ندارم!
پی نوشت 2: چند وقتی میشه که داریم در رابطه با گرفتن بورسیه تحصیلی در کانادا و استرالیا تحقیق میکنیم برای یکعدد همسر عزیز و خودم! اگه کسی مطلبی یا سایتی در این رابطه میدونه برام بفرسته بد نیست! (میدونم دارم با خودم حرف میزنم! کی اینجا رو میخونه آخه؟)


0 بازخورد به 'وقتی جنبه نداری...'

ارسال یک نظر