>

>

>

>

شام مهتاب

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۲۲:۲۲ | 11 دیدگاه
دسته بندی شد در



دیشب حاج خانومچه در پی دانلود یه سری فیلم از خدا بده برکت اینترنت فوق سرعته نور اداره جان!!! نشستو فیلمه ز.ن د.و.م رو دید... راستش نمیدونم چش شده بود (آخه مگه یادتون رفته که همین دیروز عصریه بود که هوسه مست کردن و رقصیدن به سرش زده بود؟؟؟) خلاصه حالا آقا فیلمو گذاشته و هق هق داره گریه میکنه مخصوصن اون قسمتش که بهرام (ف.ر.و.ت.ن!) توی بالکن خونش داره به یاد مهتابش (ن.ی.ک.ی ک.ر.ی.م.ی) بعد از سالها این آهنگه د.ا.ر.ی.و.ش (همینی که بالا نوشتمو میگم دیگه!) گوش میکنه ... حالا این حاج خانومه هم فیلش یاد هندوستان کرده و مثه فیلم هندی زده زیر گریه، نیس آخه حاجی هم بقول خودش که تو اس.ام.اسش زده بود بیزیه الان دیگه حاج خانومچه هم یه دل سیر گریه کرد (چون میدونس اگه حاجی آزاد بود و زنگ میزد و میفهمید گریه کرده پدرشو در میاورد) خلاصه حاج خانومچه هم که هرگز اهل د.ا.ر.ی.و.شو آهنگاش نبوده و به لطف حاجی این آلبوم آخریه داریوشو فقط هر از گاهی تو ماشین گوش داده یهو یادش افتاد که همین چن وخ پیشا حاجی لپ تاپو برده بود خونه و از کامپیوترش ف.و.ل آ.ل.ب.و.مه د.ا.ر.ی.و.ش ریخته بود حالا بدبخت نمیدونس بین اون همه فولدر چجوری این آهنگو پیدا کنه! پر حرفی نکرده باشم بلخره پیدا کرد و هدفونو گذاشت تو گوشش و لپتاپم بغلش توی تخت انقد این آهنگو گوش کرد و اشک ریخت تا بلخره منم نفهمیدم که کی خابش برد... 
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی ... عجب شاخه گل وار به پایم شکستی 
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی ... که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی ... خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من ... شکُفتی و گفتی، از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب ... تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب 
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی ... تو یک جمع عاشق، تو صادقترینی 
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت ... به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب ... که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم ... تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبرداری یا نه ... هنوز شور عشقو به سر داری یا نه

پی نوشت: راستی اینم وبلاگه مربوط به فیلمه س: http://zanedovom.blogfa.com


11 بازخورد به 'شام مهتاب'
سانیا گفت...

خانومی تو رو خدا.........عجب پستی نوشتی تو این حال و هوای من...
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی ... عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
مرسی یه عالم حس دوباره ریخت تو دلم...مرسی

Anonymous گفت...

عسل اشیانه عشق
ما هم 1000 تا خاطره داریم با این ترانه. الانه که منم بزنم زیر گریه!

پیتی گفت...

وای آزی من عاشق این فیلمم.. یه 3 -4 باری دیدمش... خیلییییییییییییی قشنگ بود... می گم تو اگه جای مهتاب بودی (خدای نکرده) چی کار می کردی؟ واییییی اصلا فکرشم نمی تونم بکنم! (آیکون گریه شدید)

گلدونه گفت...

سلام عزیزم... تو چقد انرژی می دی به آدم!! وقتی پست میزنم همش منتظرم ببینم چی میخوای کامنت بذاری!!!

عزیزم من تا ده صبح که دانشگاه کلاس بودم امروز...
نیم ساعت دیگه دوباره میرم کلاس تا غروب...

پنج شنبه ها هم که محل کارم تعطیله...میره تا شنبه..
دلم واست تنگ میشه!

راستی بابت تعارفی که کردی من جدی تعارف رو هوا میگیرما!! خونتون کجاست؟ پاشم بیام سوئیچ بگیرم!! :))

گلدونه گفت...

اولا که پنج شنبه دیگه میخوایم بریم!! هنوز معلوم نیست که! هندونه ترش دوس داری یا شیرین؟ ببین من همه کارامو ول کردم منتظرم ببینم چی میگی جوابتو بدم!! وای خدا دارم میمیرم از خنده!!

پیتی گفت...

عزیزم منم شاید همین کارو می کردم.. اما خدا رو شکر که من جاش نیستم آخه دق می کردم از غصه.. :(((
خدایا چه اتفاقایی تو زندگی آدما می افته...
آتلیه هم نه بابا هنوز نرفتیم... دیشب ساعت 8:30 اومده دنبالم گفتم خوب بریم یکی دوجا ببینیم.. می گه ولش کن بابا بریم بگردیم.. بعدا می ریم.. خلاصه رفتیم تجریش و تندیس و در بند.. به ولگردیو آلو جنگلی و باقالای کثیف خوری..به به عجب حالی میده! پسرکم کفش اسپرت می خواست.. از دست این تنبل خان.. فردا مجبورش می کنم بریم حالا ببین... گشنمه آزی! :(((

گلدونه گفت...

ما که اهل لاست نیستیم یعنی هنوز ندیدیم...
شایدم هیچ وقت فرصتش نشه ببینیم چون وحید کلی فیلمِ ندیده داره که باید به خدمت همشون برسیم... یکی یکی...

در ضمن به سمعتون برسونم که ما دیر یا زود جدی جدی میریم خونه ی مستانه اینا!! چون جدی جدی رفیقیم... حالا برو با مستانه رفیق شو خودتو جا کن...
تا شنبه که من میام ببینم چی کار می کنی!! :)

گلدونه گفت...

واسه این پیشنهاد آخری هم حالتو به وقتش میگیرم!!

پیتی گفت...

آخه تو شرکت که به ما ناهار نمی دن.. احمقا! رفتم دوتا تخم مرغ خریدم با نون بربری نیمرو درست کنم بخورم... خیلی ضایم نه؟ :دی جدی می گی اسپانیا ارزون بود؟ البته باید ببینیم با این هزینه های عروسی پول واسه اونجا رفتن می مونه.. آخه می دونی خود همکار بعد عروسی ما داره میره ویلاش.. اونجا اشغاله.. شاید ما اگه پول داشتیم عید سالدیگه رفتیم..

سانیا گفت...

خانومی مردم از سردرد.......
بی خبرم..........بی خبر..

سانیا گفت...

وای خانومی عاشقتم.تو ماهی.فرشته ای نازنینی.چشم می رم یه چیزی بخورم.از ته دلم ازت ممنونم.مرسییییییییییییییییییییییییییییییییی

ارسال یک نظر