دلم سکوت میخواد
ارسال شده توسط
حاج خانومچه
|
در
۲۱:۱۹
|
8 دیدگاه
دسته بندی شد در
زنانه ها
بعضی وختا توی سوکوت حرفایی گفته میشه که هرگز شنیده نشدن...
پی نوشت: به یاد این ترانه ی یغما گلروئی عزیز...
خالیام ! خالی از آواز ، خالی از جرأتِ پرواز
ای غزلترین ترانه ! منُ از اَزَل بیاغاز
منُ پُر کن از ستاره ، از یه فریادِ دوباره
از یه آهنگِ قدیمی که خریداری نداره
منُ پُر کن از پرستو ، از شبِ نگاهِ آهو
از تو خاکسترِ دریا ، زنده شو ! ترانه بانو !
با تو بادبادکِ رؤیا توی پنجههای باده
بیتو حتا یه چراغم از سرِ کوچه زیاده
ترانهی سکوتمُ تنها تو میشنوی عزیز !
عطرِ زلالِ تنتُ رو تنِ لحظههام بریز !
بگو از شب تا خروسخون فاصله چن تا ستارهس ؟
بگو کی لحظهی نابِ اون تولدِ دوبارهس ؟
بگو تا سفرهی هف سین چَن تا یخبندونِ سرده ؟
بگو چشمای ترانه چَن تا بغضُ گریه کرده ؟
بگو با منی که نبضِ روزگارُ دَس بگیرم
بگو تا از این زمونه خندههامُ پَس بگیرم
بگو هستی که بمونم ، پُشتِ زندگی نمیرم
تو که تو قصه نباشی از تمومِ قصه سیرم
ترانهی سکوتمُ تنها تو میشنوی عزیز !
عطرِ زلالِ تنتُ رو تنِ لحظههام بریز !
ای غزلترین ترانه ! منُ از اَزَل بیاغاز
منُ پُر کن از ستاره ، از یه فریادِ دوباره
از یه آهنگِ قدیمی که خریداری نداره
منُ پُر کن از پرستو ، از شبِ نگاهِ آهو
از تو خاکسترِ دریا ، زنده شو ! ترانه بانو !
با تو بادبادکِ رؤیا توی پنجههای باده
بیتو حتا یه چراغم از سرِ کوچه زیاده
ترانهی سکوتمُ تنها تو میشنوی عزیز !
عطرِ زلالِ تنتُ رو تنِ لحظههام بریز !
بگو از شب تا خروسخون فاصله چن تا ستارهس ؟
بگو کی لحظهی نابِ اون تولدِ دوبارهس ؟
بگو تا سفرهی هف سین چَن تا یخبندونِ سرده ؟
بگو چشمای ترانه چَن تا بغضُ گریه کرده ؟
بگو با منی که نبضِ روزگارُ دَس بگیرم
بگو تا از این زمونه خندههامُ پَس بگیرم
بگو هستی که بمونم ، پُشتِ زندگی نمیرم
تو که تو قصه نباشی از تمومِ قصه سیرم
ترانهی سکوتمُ تنها تو میشنوی عزیز !
عطرِ زلالِ تنتُ رو تنِ لحظههام بریز !
میدونم که اینجا رو نمیخونی هرگز همسرم! اما منو بخاطر اشتباهم ببخش عزیزترینم.........
8 بازخورد به 'دلم سکوت میخواد'
آزی جون؟ گفتی نپرسیم.. مگه می شه نپرسید.. آخه چی شده؟ سر اسم سلحشور به توافق نرسیدید؟ یا حاج آقا اذیتت کرده؟ یا واسه دیروز نارحتی؟ یا فامیل شوهر اذیتت کردن؟ یا چی؟ چقدر خاله زنکم من باز!
ببخشید نمی دونم چرا صفحه یه جور عجیبی باز شده مجبور شدم آدرس وبم رو اینجا بنویسم.فقط می خواستم بگم همه ما گاهی به سکوت و آرامش و مرخصی گرفتن از دنیا نیاز داریم.این وقتامون هم مثل اوقات شادی طبیعیه.شاد باشی.
من سکوت دونفره می خوام... میشه؟
عزیزم مرسی..
ایشالله تو هم روزهای پیش روت بهتر از روزهای گذشته ات باشه
آزی چه خبر؟ خوبی؟ آپ کردم.. دو تا پست هم آپ کردم.. بیا بخون..
شبِ نگاهِ آهو
چه حس غریبی بهم دست داد وقتی این قسمت رو خوندم.
چه حس قشنگی داری نسبت به همسرت
جاری است تو لحظه های زندگیت
دقیقا!! ما وقتی میریم سینما، یا حرف می زنیم و می خندیم یا خوراکی میخوریم، گاهی هم فیلم میبینیم... :))
راستی می دونی ما پارسال نوزده تا سینما رفتیم؟!!
آزی جونم... قربونت که اینقدر ذوق منو داری.. از خودم بیشتر ذوق داری قربونت برم..مرسیییی.... مرسیییی... از حاجی چه خبر؟ خوبه؟ الان عکس خوبی رو لپ تابم ندارم.. بذار از خونه برات میارم... البته شایدم یهو عکسای عروسی رو نشونت دادم.. البته اگه خدا بخواد و سر بگیره...
ببین خب وحید آمار همه چی رو داره و منم از اون یاد گرفتم.. کلا حافظه اش تو این چیزا خوبه...
راستش من عاشق فیلم دیدنم..واسه همینم دوست دارم تا اونجا که میشه بریم سینما...
ارسال یک نظر