>

>

>

>

مملکته گل و بلبل!

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۴:۲۸ | دیدگاه شما
دسته بندی شد در


"الهی قربون اشکات برم بابائی"... این تمومه حرفی بود که تو طوله مدتی که حاج خانومچه اینوره خط پشت گوشی بود داشت تو دلش به باباش میگف و اشک میریخ..اولش اینجوری شوروع شد که حاج خانومچه از صوب علی الطلوع توی اتاق کارش تنها نشسته بودو داشت طبق ممول این چن روزه وبلاگ یکی از دوستاشو میخوند (ینی آرشیوشو میخوند!) بدشم یه چن باری زنگی به خاهر جونش زدو کلی باهم غیبت کردن و دیگه حاج خانومچه دلی از عذا دروُوُردو اونوخ توی همین تیلیفونا یهو فهمید که یه نفر مریضه و طبق حکمه وظیفه تیلیفونو برداشت تا به مامیش بگه که برن عیادتش تا طرف دور از جون سقط نشه یه روزی! اونوخ تا بوق زد بد دوتا بوق باباش برداش گوشیو! خب تو خونه ی حاج خانومینا ممولن باباهه اصلن سراغه تیلیفونو و اینا نمیره واسه اینکه اصن علاقه نداره به این چیزا.. واسه همین حاج خانومه فهمید که مامیشون خونه تشریف ندارن (آخه دماغ دختر شاسکوله یکی از فامیلاشون رفته بوده تعمیرگا تا شاید یکم قیافش قابله تحمول شه و یکی بیاد سراغش!!! آخه یکی نیس به این مامان حاج خانومچه بگه آخه تعمیر و صافکاریه دماغم دیگه عیادت داره؟! شرط میبندم که گل و شیرینیم براش برده لامصب!) خلاصه، خانومی که شوما باشین باباهه یهو بی مقدمه گفت حاج خانومچه بدبخ شدم! "پولمو دزدیدن ازم"و زد زیر گریه و حالا گریه نکن کی گریه کن.. فک کن این حاج خانومچه چه حالی داش؟! باباهه اونور اشک میریختو ناراحت و حاج خانومچه بی اینکه مقدار پولو بپرسه و کیفیت و کمیته دزدیو قط کرد گوشیو و برداشت زنگ زد به مامیش و طبق مموله همیشه هم مامان خانوم پای تمومه جروبحثای حاج خانومچه و دیگه اینم هرچی ناراحت بود به مامانش انتقال داد که "آهای مامان خانوم پا شدی رفتی خونه ی ... دائینا که چی بشه؟! اون دختره ی ترشیده لازم نیس دماغ عمل کنه! بره بده دک و پوزشو یکم صافکاری کنن تا شاید فرجی پیش اومد..." یهو مامانه حرفشو قط کرد که بابا صدات بلنده اینا اینور میشنون! " میشنون که بشنون! به درک! بابا تو خونه حالش بده پولشو دزدیدن ازشو تو عین خیالت نیس؟ پاشدی یکاره رفتی مهمونی؟!" خلاصه مامانه بگو، حاج خانومه بگو! بیچاره باباهه! خان داداش هم بد شنیدن این مسئله طبقه انتظاری که میرفت فقط گف "نه بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااا" (آخه نه باباهاش کلی واسه خودشون بچه مروفن!) خانوم خاهرم که قربونش برم شاکی که "ملومه دیگه بابا همیشه همینجوری پولشو از بانک در میاره و بلخره یه روزم این بلا سرش اومد..." آهان راستی یادم رف بگم خان داداش یه چیزه خنده داری هم گف، گف بابا همیشه بهش میگفتیم بابا آخه اینجوری همه چیزو راحت نگیر و فک نکن همه خوبنو مملکتمون مملکته گلو بلبله! ولی مگه به خرجش میره این بابای قد ما؟! در همین راستا هم خان داداش یه حرفه بی ادبی زدن که بیا و کف کن! گف بابا همیشه وقتی ما میگفتیم بهش که بابا حواست به دورو اطرافت باشه تو جواب میگف "بابا هیشکی نمیتونه ت..مِ منو هم بخوره!" (بخدا انقدا هم باباهه بی ادب نیستا! حالا تو شوخی و راحتی یه چیزی پرونده بدبخته فلک زده!) حالا خان داداش تو جوابه این حرفه بابا میگف یکی جرعت داشته باشه به باباهه بگه "پس چی شد ت..مات؟! نه تنها اونا رو خوردن، بلکه بالائیشم بردن!" (منم توی عالمه گریه و آه و ناله چنان زدم زیر خنده که همه فهمیدن!)
حالا فک کنین زنگ زده حاج خانومچه اینو داره برای حاجیش تعریف میکنه و اونوخ حاجیه دواش کرد که این چه حرفیه میزنی؟! حالا اون گف تو چرا تکرار میکنی (آخه حاجی خیلی ناراحت از گم شدن پول بود! به جونه شوما نباشه به جون بچه هاشون که حتی بیشتر از حاج خانومچه ناراحته پوله بود!)


0 بازخورد به 'مملکته گل و بلبل!'

ارسال یک نظر