>

>

>

>

من.. خالی از عاطفه و خشم ..

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۲۳:۴۹ | 16 دیدگاه
دسته بندی شد در


حاج خانومچه امروز زیاد سر حال نیس.. شوما که خودتونم میدونین دیگه، حاجی میخاد بره و دیگه نزدیکای رفتن که میشه، این حاج خانومچه اینور میپُکه! انقد بی حالو کسله که حد نداره.. صوبیه بعدِ اینکه حاجی رو گذاشتو داش میومد اداره، این آهنگِ ابی رو گذاشته بود با صدای بلند.. پُلِ پارک وی .. نم نمِ بارون .. اشکای پی در پی اون، روی گونه های خیسش ..
(راستش دلم نیومد اینو نگم که دیشب با اینکه داشت میمرد از خاب اما پا به پای حاجی نشستو فیلم دید باهاش تا نیمه شب! بماند که صوب بزورِ کتک دوتاشونو از خاب بیدار کردن! اما دلش نمیومد که بگیره بخابه و از این لذتِ حتا فیلم دیدن با عشقش بگذره...)
نمیدونم کودومتون انقد چشمتون خدایی نکرده شور بود که بچه رو چشمش زدین.. یادتون تا همین دیروز داش سا.سی گوش میکردا! حالا مثه پرنده یی که بالو پرشو چیدن، افتاده یه گوشه ی قفسِ کوچیکشو بغضِ سنگینی گلوشو گرفته .. (خدا بگم شوما ورپریده ها رو چیکار نکنه الاهی! نه بخدا دلم نمیاد چیزی بِتون بگم! آخه ناسلامتی شومام دیگه عضوی از زندگیِ ما شدین دیگه! شوما نباشین من به کی حرفامو بزنم آخه؟! هان؟!)
راستی یه تبریکِ جانانه به عروس خانومِ عزیزم، پیتی نازنین به دو دلیل! 1. خریدای جاهازش! 2. افشاگریِ نامش! (خانوما! آقایون! بعد از مدتها پیتی نقابِ "پیتی وار"شو گذاش کنارو نامِ واقعیشو به نمایش گذاشت.. (در همین زمینه بیشتر بخانید)
پینوشت: رفقا حاج خانومچه این روزا عصاب مصابِ دُرُستو درمونی نداره اگه احیانن سوتیی داد، شوما جدی نگیرین پیلیز، نشون به اون نشون که امروز توی اتاقِ کار حاج خانومچه، دوتا گلدونه (شیشه ییه ها!) که تو هر کدوم چارتا بامبوئه! حاج خانومچه احساس کرد اینا خیلی وخته آبشون عوض نشده این خدمتکاره هم که میاد این کارا رو نمیکنه که! (بس که دختره شَلَختس!) اونوخ در حالیکه داش آبه گلدونه رو عوض میکرد از دستش افتاد تو کاسه ی دستشوئی و کاسه ی دستشوئی شکس..
چن ساعت بعد نوشت: راستش الان حاج خانومچه یکمی حالش بهتره! بعدشم حاجی بهشون گفتن که واسه شب هوسِ خورشتِ سبز کردن! (ینی انواعه آلو اسفناجو قرمه سبزیو کرفسو این صوبتا!) که حاج خانومچه هم به دیده ی منت پذیرفتن! حالا قراره شب کرفس دُرُس کنن! (این عکسم که اینجاس یکی از عکسای مسافرتیه که دلم خاست اینجا باشه!) (ضمنن حاجی فردا صوب پروازشه! حاج خانومچه تا فورودگاه باهاش میره!)


16 بازخورد به 'من.. خالی از عاطفه و خشم ..'
گلدونه گفت...

الهی بمیرم واسه دل کوچیکت...
می خوای منم باهات همدردی کنم تا وقتی تو حاجی رو ندیدی منم وحید رو نبینم؟ باشه.. تا وقتی تو حاجی رو ندیدی منم وحیدمو نمی بینم!! وتو کردیم رفت جون حاج خانومی!!

حالا بخند دیگه باشه؟ بخند به روی دنیا دنیا به روت بخنده... حاجی ایشالله زودی میاد بخنددددددددددد

گلدونه گفت...

من تازه از کلاس اومدم!
تو بخوای یا نخوای من این چند روز دیگه نمی تونم وحیدمو نبینم! دیشب تو مترو یه کم همو دیدیم. بهش میگم چه خبر از درسات؟ میگه والا ما که فعلا همش در خدمت خانواده!! هستیم! درس تعطیل شده! قهررررررررررررررررم باهاش خب!
تازه باهم بحث کردیم که کی جمعه بره خونه اون یکی!! میگه تو باید بیای! می گم بابا! ما هردومون خونه ی ما راحتتریم تا خونه ی شما! خلاصه که فعلا در درونم کنتاک دارم باهاش...حالا ببینیم چی میشه. ولی تو فکر کن من به خاطر تو وتو کردم (آیکن گلدونه زرنگه و مهربونه و همدرد کننده!)
راستی تو فیس بوک نیستی تو؟

گلدونه گفت...

به به!! بالاخره چشم ما به جمالتون روشن شد رفت پی کارش!

من که این همه عکس از خودم ندارم ولی فعلا اینو ببین، نیگا خوشت میاد یانه؟

راستی شما عروسیتون تو ارمنستان بوده؟ الان هنوز عقدین؟ برنامتون چجوریاس؟

پیتی گفت...

بمیرم الهی واسه اون دل گرفته ات! :((( قربونت برم که با این هوشت اسم منو فهمیدی.. بووس! حاجی گجایی ببینی عزیز دلت به چه حالی افتاده.. زود برگرد حاجی!

پیتی گفت...

مسخرم نمی کنی بگم داشتم محیا می دیدم؟؟؟

گلدونه گفت...

ما که تازه صیغه کردیم و ایشالله تا آخر تیر میخوایم همون غلطی رو بکنیم که شما نهم اسفند کردین!!
پس قبلش حسابی شیطونی کردینا! آره؟ عکساتون خیلی جالب بود. جاش مثل اروپا اینا بود کف کردم گفتم رفتید اونجا عقد کردید.همه می رن مشهد عقد میکنن شما رفتید ارمنستان!!

راستش برناممون بعد ازعقد یه کمی شبیه شماست! یعنی احتمالا وحید هم پذیرش میگیره و میریم که البته باید ارشدش تموم بشه بعد..و احتمالا هم یکی دوسالی عقد می مونیم!

گلدونه گفت...

:OOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOOO
چی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا مجردی این همه سفر رفتین؟ منو بگو فکر میکنم خودم خلافم!! وااااااااااااااااااااای دارم از تعجب میمیرم!! خدایاااااااااااااااااااا دوبی؟ ترکیه؟ اصفهان؟ شمال؟ بی خیااااااااااااال :))))))))))

برم به وحید بگم یه تور دور اروپپا بریم تا این شاخای من بخوابه! حیف که از حرف دیشبش ناراحتم وگرنه می رفتم باهاش :P

گلدونه گفت...

گفتم که! میگه من همش در خدمت خانواده ام! منظورش منم...میگه که همه ی وقت منو گرفتی واینا :(
البته به خودش چیزی نگفتما! خیلی مهم نیست ولی خب تصمیم گرفتم تا آخر هفته کاری باهاش نداشته باشم ببینم به درسش میرسه یانه!

ایشالله همیشه خوش باشی عزیزم :)

گلدونه گفت...

آره؟ ای ول! اتفاقا میخوام همین کارو بکنم! شاید بهتر هم باشه! اون مطلبی رو که تو لینکهای روزانه ام هست خوندی؟ مردها مثل کش هستند... حالا میخوام این دفعه من کش بیام... می دونم از این حرفا زیاد می زنن ولی بهتره به یه وسیله ای کمتر بشه. نه؟ من که خودم کلا با مردا زیاد حال نمی کنم. وحید هم چون شوورمه دوستش دارم(آیکن گلدونه با چشمک وناز و عشوه)

پیتی گفت...

به خداوندی خدا قسم من یکی اهل فیلم دانلود کردن نبودیم اصلا! یه بار تو گفتی فیلم دانلود کردم.. زن دومو گفتی فک کنم..منم گفتم ای بابا چرا به فکر خودم نرسید... تو وقتای بیکاری شرکت چه کاری بهتر از این! :))))) و.زا.ر..ت ار.شا...د و کلا سرویس کردم!

گلدونه گفت...

چی شد؟ خوندیش؟ چجوری بود؟ حال کردی؟

دلم یه عالمه خوراکی میخواد!

سانیا گفت...

وای آزی جونم جه قده خودمه سرزنش کردم که امروز دل خوشگلت گرفته بود من نبودم.
آزی جونم مهربون جونم شیرین جونم
قربون دلت برم که انقده عاشقه .عشق مثل عسله تو چشمای آزی جونم.آزی جونم دلتنگیت رو می فهمم.عشقت رو می فهمم.صدای قلبت رو وقتی داری از عشقت یه ذره دور می شی مفهمم.
آزی جونم عشقه که باعث می شه ما زنا نفس بکشیم.
مثل گل .
آزی می دونم که وقتی عشقت نفست زندگیت کنارته تو مثل گل بهار رایحه عشقت دنیا رو بر میداره
می دونم دلتنگیت موج میزنه و ماهی فکرات رو پریشون می کنه
آزی جون عشقت سلامت
آزی جون دلت دستت چشمات فقط تو هوای عشق نفس بکشه و بس
آزی تویی که هم عاشقی هم معشوق
آزی تویی راز کشف نشده هزار خاطره دلدادگی
آزی تویی شیرینی حس ناب تپش
آزی نازی
آزی نازنینی
آزی آرزوی سلامتی حاجی رو می کنم برات
آزی فردا می ری فرودگاه
تنت سلامت و مسافرت به خوشی بره برگرده که این دل شیدای خانومیش رو دریابه دوباره
عزیزم
آزی من
به خاطر عشق هم که شده
به حرمت طراوت عشق بخند گلم
بخند عزیزم
بخند
بخند....

سانیا گفت...

آزی جونم سلام
صبح بهاریت به خیر گل بهاری
نمی دونم فرودگاهی یا نه
رسیدی یا نه
اما امیدوارم جای حاجی خالی نباشه و جاش سبز سبز باشه ایشالله
قربون چشمات برم من
بوووووووووووووووووووووووووووس

پیتی گفت...

سلام خانوم خانوما! خوبی عزیزم..حاجی رفت؟ :((

جاش که معلومه خالیه.. اما ایشالله به سلامت بره و زودم برگرده.. به روز برگشتنش فکر کن که چقدر هیجان داری!!! امیدوارم که دیشب بهت خوش گذشته باشه.. کلک بیا تعریف کن ببینم چه خبرا بوده!!!

سانیا گفت...

سلام خانومی خوبم
ناناحتی؟
قربون دل نازت بشه سانی اول از همه(آیکون یه عدد سانی که پخش زمین شده و چشماش دو دو می زنه و به آزی اشاره می کنه مه مردتم من کشته مردتم من)
آزی نانازی بیا دیگه خوشگلم بنویس دیگه
منتظرم عزییییییییییییییییییییییییییزم

سانیا گفت...

خانومی جونم حالت خوبه ؟
من ساعت یک باید برم یونی عصر بر می گردم می خواستم حداقل از حالت خبر دارم بشم تا اون موقع
بووووس

ارسال یک نظر