>

>

>

>

بلخره میخِ آهنی در سنگ فرو رفت..

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۳:۱۷ | 7 دیدگاه
دسته بندی شد در


اصولن حاج خانومچه ذایقه ی تنوع پذیری توی غذاش نداره! حالا این ینی چی؟! مثلن از بچگی عادت کرده به نخوردنِ هر نوع غذایی که توش چیزایی رو داشته باشه که دوس نداره مثه کدو، پیاز، بادمجونو این جور چیزا.. حالا فک کن مثلن تا سنِ بیس سالگیش لب به کشکِ بادمجونِ به اون خوشمزگی نزده چون از بچگی فک میکرده خوردنِ این غذا ینی مرگ! اما وختی خورده دیده عجب چیزیه! حالا خودش شده یکی از فن های این غذا! البته این مسئله به این معنی نیس که حالا ایشون با همه ی غذاهایی که میونه ندارن، همین جوری برخورد میکننو امتحان میکننا! نخیر! ایشون اصلن هیچگونه تمایلی برای تستِ غذاهایی که تا حالا نخورده ان، ندارن مثلن امکان نداره بتونی به زور بهش خورشتِ آلود اسفناج بدی یا مثلن بخای به زور بهش کدو پخته بدی.. حالا این چه مضراتی داره براش؟! خب ملومه از بچگی هرجا که میرفتن، ابتدا مامیِ ایشون تشریف میبردن آشپرخونه تا ببینن غذا بابِ میلِ حاج خانومشون هس یا نه؟! اگه نبود فرد میزبان رو ملزم به پختِ یه غذای دیگه که حاج خانومچه دوس دارن مینمودن و این از بچگی باعثِ شرمندگیِ حاج خانومچه بوده و هست.. 
اما این روزا شرمندگیِ حاج خانومچه به اوج قوتِ خودش رسیده! چرا؟! خب ملومه چون مثلن وختی تشریف میبرن منزل خانوم والده ی حاجی که دیگه مامیشون تشریف ندارن که!! حالا یا باید با دارو ندارِ غذا بسازنو دم نزنن یا اینکه نقش مکملِ مامیشونو، اینبار حاجی اجرا کنن که حاج خانومچه اینبار بیش از پیش شرمنده ی همه میشن!
خلاصه برم سر اصلِ مطلب! یکی از مواردی که حاج خانومچه تو این چن سال اصلن نتونسته باهاش کنار بیاد، موجودِ هولناکی به نامِ "پیاز" بوده و هس! اصولن پیاز از نظر حاج خانومچه یه موجودِ کاملن مزخرفو چرتیه که هیچگونه صرفه ی غذایی هم نداره چه برسه به انرژی و این صوبتا.. (حالا نشینین نصیحتش کنین که دختر بابا این همه پیاز خاصیت داره! نه! دوس نداره! اصلن حالش از این گیاه بهم میخوره!) حالا تصور کنین که امروز همکارانِ نسبتن محترم، اهتمام به خوردنِ نه یک عدد بلکه دو عدد پیاز کاملن با اصل و نصب و کمالات نموده اند و امروز از اون روزایی میشه که حاج خانومچه یا باید تن به خوردنِ پیاز بده یا اینکه! نه! یاءِ دیگه یی نداره! میبایستی یه کاری بکنه تا از شرِ این بو خلاص بشه! 
"اصلن من نمیفهمم توی محلِ کار چه معنی داره که آدم همراهِ قرمه سبزی پیاز بخوره؟ اصلن کی گفته کامبینیشنِ پیازو قرمه سبزی بیسته؟!" اینا چیزایی بود که حاج خانومچه طی مدت کوتاه ناهارش داش بهشون فکر میکرد... خلاصه که اینجوری اون یه تیکه مرغِ آب پزی هم که خانوم والدشون براش گذاشته بود دور از جونش "زهر ماررررررررر" شد تا هضم بشه..
راستی یه خبر جدید از زندگیِ حاج خانومچه! بلخره توصیه های زیبای حاجی مبنی بر اضافه وزن کاملن احتمالیِ حاج خانومچه تبدیل به عمل شد! والا راستش این حاج خانومچه یه مدتِ مدیدی به این شرایط فیزیکیش عادت کرده بود که بعد از تشریف فرمائی جناب عظما حاج آقاشون، تصمیم به لاغر شدن گرفتن که دستِ بر قضا حتا نامبرده ی فقیه در نزدیکیِ عقدشون به 58 کیلو هم رسیده بودن!! 
البته این مبتنی بر این بود که حاج خانومچه جولوی شیکمِ مبارک رو گرفته بودن و اجازه ی ورودِ هرنوع نوشابه، بستنی، پولو، نون و خلاصه هر ماده یی که باعثِ چاقی بشه، رو گرفته بودن! یه روز در میون تشریف میبردن کلاس ورزشو استخر.. دیگه اگه همینجوری پیش میرفت به درجه ی مانکنی نایل میومدن که خدا رو شکر تبِ عقدو این صوبتا هم خابیدشو رسیدن به عیدو مسافرتو این چیزا دیگه حاج خانومچه دوباره رسید به مرزِ 70 کیلو! حالا بماند که حاج خانومچه ی ما، ماشالا به جونش بیاد از قدو قواره ی خوبی برخورداره ماشالااااااااااااااه! (به مولا اگه بفهمم یکیتون چشش شوره و حاج خانومو چش بزنه من میدونم و چشِ شوما و یه تیزیِ ضامن داااااااااااااارا!) آره بابا، اصطلاحن میگن واسه قدِ 170 وزنِ حدودِ 70 ایده آله اما این در حاج خانومچه صدق نمیکنه! خلاصش که در پی اصرارهای حاجی مبنی بر اضافه وزنی که عرض کردم کاملن احتمالی هستشا! بهر حال ایشون به همراهِ یکی از دوستانِ فقیدو عزیزش که قرارِ تا همین چن وخ دیگه لقبِ دوشیزه رو به بانو تبدیل خاهن نمود و قاطیِ مرغا میشن، تشریف ببرن کلاس ورزش! البته به حولو قوه ی الاهیییییییی! دستِ بر قضا یه جایی رو هم پیدا کردن که حاج خانومچه قراره امروز بره مثه این خاله زنکای فوضول ته توی قضیه رو در بیاره ببینه چه خبره تا اگه اوکی بود باهم تشریف ببرن اونجا!
این رو هم ببین.. حاجی دیشب با رویِ خوشو مهربونیِ همیشگیشون بازم حاج خانومچه رو شرمنده نمودن... که جا داره یه تشکرِ اساسی از حاجی داشته باشیم کاملن اکسکلوسیو!!! "حاجی دمت گرم با دستِ گلِ دیشبت ما رو بازم بردی به همون دورانی که خودت خووووووووب میدونی..." 
در همین راستا یه شبِ دل انگیزی رو باهم قسمتِ آخر لاست رو تماشا کردن (حالا باس تا شیش ماه دیگه موند تو خماری که سریِ جدیدِ لاست تولید بشه! البته بازم به لاست که حداقل تو هر قسمتش درسته که یه معمایی هس اما یه جوابی هم واسه معماهای قبلی داره! اما بعضی دوستان که دستِ لاست رو هم از پشت بستن ماشالا به جونشون!)
پی نوشت: راستی رفقا هر کی هر جای دنیا که البته فک کنم بیشتر تو استرالیا این دوتا وروجکو دید بهشون بگه حاج خانومچه از عید که دیدشون عاشخشون شده و میخاد اگه خدا یه روزی یه نی نی به اونو حاجیش داد، مثه این دوتا وروجک باشه...


7 بازخورد به 'بلخره میخِ آهنی در سنگ فرو رفت..'
پیتی گفت...

بابا پیاز که کلی خاصیت داره!! D:
ااااا (با کسره بخون! ) پس می خوای بری کلاس ورزش؟؟ آره؟ خوب خدا رو شکر که من اصلا چاق نیستم که بخوام وقت واسه این چیزا بذارم خواهر.. (آیکون پیتی در حالیکه یه پا داشت و یکی دیگه قرض گرفت و فرااااااااااااااار!!)
آبرومونو بردی توکه با اون بانو و دوشیزه و اینا!
حاج آقا دست شومام درد نکنه با این گلایی که واسه حاج خانوم ما خریدی.. خیلی قشنگه!

حاج خانومچه گفت...

بچه ها همه باهم رو به پیتی جون جون:
"پیتی بشکه! آهان! پیتی بشکه! آهان!"
"پیتی بس کن! آهان! پیتی نخور! آهان!"
حالا همه باهم بیاین وســــــــــــــط
یه بار دیگه همه با قرو دست...
"پیتی بشکه! آهان! پیتی بشکه! آهان!"
"پیتی بس کن! آهان! پیتی نخور! آهان!"

پیتی گفت...

آیکون پیتی با لب و لوچه آویزون!

سانیا گفت...

به به خانوم حاج خانومچه مزین فرمودید و آپی نمودید سرانجام.مقسی مادام
مبارک آزی جونم .چه خوشگلن مثل توئن دیگه معلومه
آزی بالاخره پیاز رو خوردی یا نه
کشک بادمجون آره خوشمزس اما اون دوتای دیگه که گفتی واااااااااای نه منم با تو هم عقیدم
راستی من در مورد اون چیزه حرف نمی زنم که تیزی ضامن دار رو نمی تونم تحمل کنم...

گلدونه گفت...

حیف که من به اضافه وزن، کمبود وزن دارم وگرنه نمی ذاشتم شما دوتا تنها تنها برید باشگااااااااااااه!! می اومدم حتما! بااینکه دعوتم نکردیدا!

تو کی این دوتا رو دیدی و عاشخ شدی؟ هاااااااان؟
راستی منظورت از دوستانی که دست لاست رو بستن کیه؟

گلدونه گفت...

دلم میخواد سواااااااااااال کنم! اصلا حالا که این طوریه یه هفته ای ده کیلو وزن اضافه میکنم تا مجبور شم باهاتون بیام باشگاه تا وزن کم کنم!! مرضه دیگه عود میکنه!

گلدونه گفت...

ما رو نمی خونی؟

ارسال یک نظر