نون بیار خونه ..
با این حال که دلُ دماغِ درست و درمونی این روزا برامون نمونده، با اینکه اصلن حوصله ی هیچیو هیشکیو ندارم اما به مولا دلم که از سنگ نیس که! خوب نمیتونم ببینم اینهمه ملت میان درخاستِ پستِ حاج خانومچه یی میدن، من داشته باشمو ارائه نکنم به مولا ستمه! که خاهر ما جزء ستمکاراش نیستیم به مولا! دیدی ورپریده ی بی حیا! (در اینجا دوربین بر میگردد به روی سانیای فرنگ رفته!) اگه خودم اومده بودم رو کار و به حسابِ عمو سبزه کنار نمیکشیدم الان این وضع و بساطمون نبود به ابلفضل! آخه این چه وضعیه که پیش اومده آخه! اه! بیخیالش به خدا مردم بس که صیاصی شدم و صیاصی فک کردم و این چیزا! نمیخام با خوندنِ این پست فک کنین که این حاج خانومچه یی که الان اینجا روبروتون نشسته بیخیالِ همه چی شده ها! نه به مولا! خیلی هم خیالِشه! نشون به اون نشونی که حتا مانا جونش چن روز پیشا زنگ زده بود که برن خونشون دورِ هم صفایی و مشروبی و این صوبتا، حتا حاجی با خستگیش اگه یکمی حاج خانومچه مایل میشدآ، رفته بودن اونجا، اما خب بچه دلُ دماغش که هیچی دک و پوزش باهم سرویس اساسی شدن!
خب واستون بگم که این روزا خانوم والده ی حاجی در پی عوض کردنِ خونشونه و دمبالِ یه خونه ی بزرگتره، حالا یه روز درمیون حاجی نمیدونم به بهونه ی در رفتن از این راهپیماییاس یا خداییش میره دمبالِ خونه (اما خداییش آدمِ ترسویی نیس به مولا بچه خودِ نترسه فداش بشم ایشالا! به مولا ازتون متنفرم اگه که چشش بزنین من میدونمو شوما! بگو اون "ماشالا" قشنگه رووووووووووووووووووو) خب ببینید زیادم در رفتن از این مسائل بدم نبوده، آخه نیس حاج خانومچه بچه خیلی نترس تشریف داشت، نشون به همون نشونِ شمبه یی که با رفقای حاجی رفته بودن میدون توحید که برن انقلاب تا آزادی، دورِ هم پیاده رویی چیزی داشته باشن که به لطفِ محبتهای بیکرانه ی د و ل تِ ا م ی د مون نشد، حاج خانومچه اون وسطِ میدون اولِ ستارخان وایساده و یه بادی هم تو غبغبش انداخته و رو به حاجی و دوستاش: "من که از هیچی نمیترسم! چیکارمون مگه میکنن؟ آدم نباس ترسو باشه که! نهایتش دوتا کتکم بخوری، مگه چی میشه! بذار این بی ...ـا حرفامونو بشنون! اونوخ یه لحظه تو اولِ نصرت، یعنی درست دو قدم پایین تر از همون جایی که ایستاده بودن، یوهو عمو پلیسا رسیدن چه رسیدنی.. خاهر چِشِت روزِ بد نبینه! یوهو دیدیم حاجی میگه "بدووووووووووووووو"! حالا حاج خانومچه فک میکنید چه شکلی رفته؟! مجهزِ مجهز! مانتو کوتاهشو پوشیده که اگه خاس بدوئه راحت بتونه این لنگای درازشو از زمین بکنه! کتونیای دوندگیش! از همونایی که میری تو راسته ی "دونده فروشا" میگی آقا یه جُف از این کتونیای "دوندگی" بدین؟ اونم میگه سایزِ پاتو بگو! میگی40! اول یه چپ چپ نگات میکنه و با خودش فک میکنه آخه مگه دخترم سایز پاش 40 میشه!؟ بعد تو برای اینکه سوء تفاهم نشه میگی حالا 39 ~ 40! اونوخ انگاری تغییری کرده باشه یک جُف در میاره و میذاره رو پیش خون که ببریش!پ
آقا خلاصشو بگم دیگه تو این هاگیر واگیری داشتم از تجهیزاتِ حاج خانومچه میگفتم براتون، کوله پشتیش که حالا فک کنین لپ تاپشو از توش درآورده بود و تو اداره گذاشته بود که خدایی نکرده اگه گرفتنش، حداقل به جرمِ همین اغتشاشا بگیرنش، نه به جرم مواردِ مستهجن!!!! تو کوله ش هم که G10 ش (دوبرین جونش) توشه و آماده ی گرفتنِ عکسای خبریش! بطریهای آب معدنی یخ زده ش که از صوب گذاشته تو فریزر اداره که یخ بزنه تا عصری بخورن و جون بگیرن! دیگه جونم براتون بگه خلاصه ماسک و این صوبتام که ردیف بود دیگه.. حالا بعد از اعلام "دو" ی حاجی، حاج خانومچه ماشالله به جونش یه دویی زد در حدِ اساســـــــــــــــــــی! اونوخ نمیدونم این حاجی چرا یوهو قاطی کرد که تو نمیتونی بدوئی و این صوبتا (فک کنم از اینکه من بمیرم ترسیده بودو اینم شد بهونش) خلاصه گف برو سمت ماشین وایسا! این شد که روزِ شمبه ی ما این شکلی گذش.. یه شمبه و دوشمبه و سه شمبه هم که دیگه همه در جریانید دیگه.. زیاد اوضاعمون آخه شخصی نیس، حتا تو صوبتای خودِ حاج خانومچه و حاجی هم بویِ صیاصتو میشه حس کرد! راستی فقط اینو براتون بگم که این روزا "نون بیار" حاجی هم شدیم ما به مولا! آخه کجای دنیا دیدین ضعیفه ها، "نون بیار" بشن!
زمان: صوب همین امروز
مکان: توی راه به سمت اداره
حاج خانومچه: حاجی بزن کنار برم نون بیگیرم..
حاجی بِرَ بِر داره منو نیگا میکنه و میگه: اوکی عزیزم.. (رو رو داری؟! نه یه کلمه بگه نه عزیزم، تو چرا؟ خودم میرم نون میگیرم! هی روزگار! مَردم، مردای قدیم! یه سیبیلی چیزی داشتن! یه رگی بود چیز بود! حالا دیگه همش دود شده رفته هوا!)
بعد از چن دیقه حاج خانومچه با نون برگشته نشسته تو ماشین و میگه: بیا! حالا ما شدیم نون بیار خونه!
حاجی در حالی که داره قش میکنه از خنده میگه: میدونستم الان بیای میخای غر بزنی عزیزم! قربونِ نون بیارِ خونمون!
حاج خانومچه که بصورتِ کاملن مشهودی با پنبه سرشو بریدن، با لج صورتشو بر میگردونه اونور که یعنی من قهرمو حاجی هم طبق معمول منت کشی..
پی نوشت: من امروز داشتم نوشته های دوستم صبا رو میخوندم که نمیدونم چی شد یوهو! اما دیگه نمیتونم صفحه شو باز کنم! پیلیز هلپ می صبا جونم!
پی نوشت بعدی: بعضیا (منظورم بعضیائه دیگه) که همین چن وخ دیگه عروسیشونه هنوز لباس عروسم نگرفتن! بروبچ همگی یه گل ریزون را بندازیم لباس سفیداتونو بیارین، البته میدونم واسه این هیکلِ 220 کیلویی این چیزا جواب نمیده اما خب بلخره دیگه بهتر از هیچیه!
پی نوشت بعدی: بقیه هم که صداشون در نمیاد، میبنمتون بیستو شیشم که چجوری داری اون وسط بندری میرخصی و بیخیال ما رفیق رفقات شدین که حتمن تا اون موقع شهید شدیم..
14 بازخورد به 'نون بیار خونه ..'
سلام به بعضیا که میخوان مارو در حال بندری زدن چشم بزنن! راستی کسی هست کلاس رقص ِ مردا رو بلد باشه این وحید رو بفرستم یه کم یاد بگیره؟
آقا ماکه دیگه انقد کار ریخته رو سرمون وقت نمیکنیم بیایم کامنت بدیم همه مارو ببخشن ایشالله
خیال کردی کسی نمی دونه که لباس واست پیدا نمی شد دادی مامانت بدوزه!!! دهن منو باز می کنه ها!!!
قربون حاج خانومچه برم منننننننننننننننننن که دعوت ما رو اجابت کرد
ایول ایول آزی جونو ای ول حالا آه آّه بیا وسط D:
چقدره بهت گفتم آزی نرو نرو رفتی ما رو به خاک سیاه کشوندی :دی
ماشالله به حاجی که تو چند تا میدون فعالیت داره
خداییش آزی جرات داره نداشته باشه فعالیت تویی و تیزی :دی
بابا مجهز خداییش عمو پلیسه تقاضا نکرد که یه کمکی تو تجهیز نیرو بهش بکنی ؟ :)
راستی این ادارتون کجاست ؟ بعد لب تاپ کجاست دقیقا ؟ من شاید یه کم کار داشته باشم خاهر :دی
خاهر قربون اون نونایی بشم که تو خریدی
مردی یه پا واس خودت
فقط خداییش اون عکسه نونو خودت گرفتی
نکنه تازگیا تو نونوایی کار می کنی وقتای بیکاریت ؟
زیادی نوناش تازه بودن
اونم یه عالمه
خاهر می خوای یه تهرونو نون بدی ؟قربونت مگه تو و حاجی و خانوم والده رو هم چقدر نون نیاز دارین ؟ :دی
خاهر اگه خبریه بگو ما هم بریم بخریم
یا این که ما هم باید بشیم سانی مرده :دی
خداییش چه نونی دوست داری ؟ بربری ؟ آره ؟
سلام آزی جونم
مرسی که من رو نجات دادی
آزی هشدارم جدی بودا
شهید شی شهیدت می کنم :دی
مراقب خودت باش
مجهز برو خوب مادر :)
سلام
به مولا ناراحت میشم اگه یه وخ فکر کنی که من اینجا نمیام و بهت سر نمیزنم.به جون خودم بیست دفعه باید بیام تا بشه یه کامنت گذاشت.خلاصه فکر نکنی من یادت نیستما.
به مولا اونقدر خوشحال شدم که پست حاج خانومچه ای گذاشتی که خدا میدونه.می دونم که نمی تونی هیچی رو فراموش کنی مگه ما تونستیم؟اما باید زندگی کرد دیگه .
به مولا اون وقتی که خیلی شولوغ پلوغ بود ها همون شنبه کذایی رو میگم هی میومدم اینجا ببینم اپی یا نه.نمی تونستم کامنت بذارم اعصابم میریخت به هم.دیگه تا دیدم یه پست جدید گذاشتی گفتم آخیییش پس حال این گل دختر خوبه.
به مولا طرفدار زیاد داری .چشم حاجی رو دور دیدم .نه؟؟؟
اینم بگم به مولا تازه وقتی موفق میشم یه نظری بدم و می نویسم و کلیک می کنم رو ارسال تازه میاد چی؟؟درخواست شما انجام نشد لطفا مجدد سعی کنید.ماکه مردیم بسکه سعی کردیم.
راستی مگه کلاس رقصا مردا با زنا فرق میکنه؟اما اگه منظور این دوستت اینه که اون کسی که رقص رو یاد میده آقا باشه من یکی رو می شناسم.اما خداییش نمی دونم دیگه اونجا چه خبره.حالا مختلطن یا خانوما جدا آقایون جدا دیگه خدا داند.خودش باید زنگ بزنه بپرسه
واااااااااااااااای به مولا باورم نمی شه که کامنت هام داره تند تند ارسا ل میشه.
این کامنت فقط واسه ذوق کردنم بود
این نفس چقدر پای مولا رو وسط می کشه ها! :دی
سلام آزی جون
حالت خوبه دختر ؟
آپ نکردی پس چرا ؟
سلاملکم باز دوباره.اااااااا خوب از بسکه خودت گفتی به مولا منم خواستم اداتو در بیارم.ببین میزنن تو ذوق بچه.
والله داداش کوچیکه هنوز نیومده انگار افتاده به شنبه .دیروز داداش بزرگه فقط سه دقیقه پشت تلفن به زمین و زمان فحش میداد خواهر.هی میگفت مهمونی که نرفته اوینه و از این حرفا.بعدشم دیگه به خدا باهاش نحرفیدم تا همین الان خبر ندارم از هیچی.
آخ! نمی دونم چی شده بوده وبلاگم...
ای خدا! خیلی باحال بود ((:
ببینم عروسیه آیا؟! (: منم می آما
وای آزی جونم سلام جیگر
خوبی عزیزم
خدا رو شکر شهید نشدی
بادکنک سبز فرستادی فضا ؟
یه بادکنکه بود خیلی جیگر بود و وول می زد تو نبودی خدای نکرده ؟ :دی
آزی آپ کن دیگه
قوم الظالمون شدی
بابا می گم یه پیش نمایشی هم دیگه باید بدی بس که دیگه دیر به دیر آپ می کنی
اصلا به من چه مگه من به اون بعضیا رای دادم که منو حرص می دی ؟ :)
آزیییییییییییییییییییییییییی
باشه ننویس وقتی منم شهید شدم عکسمو همه جا نشون دادن با این اسم تابلومم که معلومه دیگه منم اون وقت پست ترحیم و تسلیت برو خوب ؟
اصلا من رفتم شهید شم :دی
آزی جیگمل تو جواب کامنتت اون اولیه خواهر معنی اسمت نوشته بودم کدومش درست بود حالا ؟ :دی
کتابه هم اسمش keep your English up to date
talk by David Crystal
تو انقلاب می تونی به راحتی پیداش کنی
مثلا یکی از مراکز فروشش رو نوشته میدان انقلاب ، بازارچه کتاب ،فروشگاه مینیاتور تلفن 66416858
ارسال یک نظر