>

>

>

>

ارسال شده توسط حاج خانومچه | در ۰:۳۰ | 15 دیدگاه
دسته بندی شد در


وختی رفتی ...
حاج خانومچه امروز دمقِ! بهتون پیشناهاد میکنم دورُ بَرِش نچرخین! همین جوری از صوب که از فوردگا اومده داره یه روند به زمینو زمان گیر میده! نشون به اون نشونی که همین صوبیه توی راهِ اداره تو یادگاار نزدیک بود با یکی که هی پشتِ سرش چراغو بوق میزد دعوا کنه! آخه مرتیکه میبینه جولوش پُره ماشینه ها! اما بازم چراغ میزنه! خب حاج خانومچه ی بیچاره چیکار کنه خب!
راستش دیشب شاید میشه گف یکی از بهترین شبای زندگیِ حاج خانومچه و حاجی بود! خیلی "باهم بودن" بهشون خوش گذشتو کلی کِیفولی بودن دیگه! آخه حاج خانومچه رفتش حمام کرد بعدشم   کلی هم سر به سرِ هم گذاشتن با اینکه تهِ دلِ هر دوتاشون یه غمِ بزرگی بود.. ینی میشد از چشای هر دوشون اینو خوند .. دیروز حتا وختی رفتن خونه ی حاجی اینا که حاجی وسائلشو جم کنه تا برای شام برن خونه ی حاج خانومچه اینا، حاجی سه سوت وسائلشو جم کردو رو به حاج خانومچه کردو گف "بریم دیگه!" حاج خانومچه هم که دید الانه که خانوم والده ی حاجی به صدا بیاد که بابا دو دیقه بشینین بَد برین! سری گف: "نه حاجی! حالا یه دو دیقه بشین ببینیم مامانو بدش بریم!" (اینم در راستای خود شیرین بازیای حاج خانومچه!)
و القصه.. مکان: منزلِ حاج خانومچه اینا – آشپزخونه – سر میز شام ... زمان: موقه ی شام بود دیگه بابا! مامی حاج خانومچه: "راسی حاجی کی میری مَشَد؟" حاجی: "همین فردا صوب!" مامی: "راس میگی؟" رو کرده به حاج خانومچه و میگه: "راسی خان داداشتم فردا صوب میره مَشَد!" حاج خانومچه ی فوضول هم تندی برداش به خان داداش اس مس (بقول
دوس جونم!) زد که "بابا شنیدیم میری پابوسِ آقااااااااااا!" خان داداشم برداش زنگ زد که "اِ! حاجی م میادش اونجا؟" خلاصه چشمتون روزِ بد نبینه که خانومی که شوما باشین، کاشف بعمل اومد که نه تنها توی پرواز باهمن بلکه توی یه هتلنو در نهایت اتاقاشونم روبرویِ همه! (میبینید مارو؟ اینجوری کار میکنیم دیگه! وختی خودمونم نمیریم یکی رو میفرستیم حاجی رو بپاد! بیچاره حاجی!)
خلاصه همینه دیگه! حاج خانومچه هم بعد از خدافزیِ جانسوزشون وختی صوبیه از فورودگا برگشت رف تو همون جایی که حاجی خابیده بود تو اتاقش رو بالشتی که هنوز بوی حاجی رو میداد، لباسای حاجی رو بغل کردو خابید.. (البته شوما اصلن فک نکنین که حاج خانومچه وختی لباسا رو بغل میکرد، بوسشون میکردو یواشکی گریه میکرداااااااااااااااااا! شوما فک کنین خابیدش اگه حاجی بفهمه حاج خانومچه گریه کرده، از چشِ شوماها میبینه!)
پی نوشتِ اول: آقا از من میشنوین نذارین خان داداشتون با شوورتون تنهایی برن مسافرت! یه کاره! حاجی بر داشته زنگ زده میگه "هی! منو خانن داداشت اینا امروز میریم پارکه آبییییییی!" اونوخ حاج خانومچه ی بدبخت باس بشینه تو خونه، خونه داریو وبچه داری کنه!!!

ممکنه متنمون تا عصری همینجوری ادامه داشته باشه رفقا! از همیاریِ صمیمانه تون در غیابِ حاجی بی نهایت سپاسگذاریم پیشاپیــــــــــــش!



خبرای ساعت چارده! والا از صوب یه چن بار حاجی و حاج خانومچه تیلیفونی باهم صوبت کردن و یکم حاله حاج خانومچه سر جاش اومده! تازه تو این مدتم دوستای عزیزم ما رو مورد محبت الطافه مبارکشون نمودن! مثلن همین دوست جونشون براشون یه ستاد انتخاباتی توی کامنتا قرار داده و حامی اصلیشم خودشو استادای گرامشن! یکی از دوستان هم که یه پست دادو فک کنم رفتن تو کما کلن! به نظرم الان در اتاقو بستنو چراغارو خاموش کردنو خابیدن! (به من چه! مگه یادتون نیس همین چن وخ پیشا خودش گف!) این یکی دوستمونم که احتمالن الان پا رو انداختن رو پا و دارن فیلمی که صوب دانلود کردنو مشاهده میکنن و بعد از چن ساعت تشریف میارن اینجا و میفرماین "واااااااااااااااااااااااای! آزی! باورت میشه داشتم محیا میدیدم!" (قیافه ی حاج خانومچه! ) خلاصه که الانم حاجی طبقه فرمایشات حاج خانومچه که بهشون گفته "به خودت برس" رفتن به خودشون برسن!

راستی رفقا الان در حاله حاضر حاجی در هتل مشغوله استراحت تشریف دارن، حاج خانومچه هم با دوستاشون "مرمرو" و "فرفری" خونه ی فرفری اینا قرار گذاشته برن بازم مثه قدیما دورِ هم باشن! 


15 بازخورد به ' '
پیتی گفت...

وای آزی جونم دلم گرفت... :((

سانیا گفت...

سلام برا حاج خانومچه دل گرفته
ای قربون اشکای خانومی برم من
پس بوی پیراهن یوسف به بغل خوابیدی نازی
حیف که صبح نبودم این ماشین پشتیه رو شل و پلش کنم
شعور نداره تو ماشین یه پرنسس ناز نشسته که دلش غمگینه و دل نگرون یاره
آزی جون
آزی جون
حمایتت می کنیم
ای آزی قهرمان
امید نسل جوان
سوت سوت سوت سوت
آزی جون باید بخنده و ایضا یه کار دیگه که به مدل بندریش رو خیلی دوست داره :)
آزی آزی نازی نازی

سانیا گفت...

آزی خندتو نبینم به مولا رگمو می زنما
آزی نمی شه آزی باید یه لبخند ژکوند ما رو مهمون کنه وگرنه دنیا رو کن فیکون می کنم
آزییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سانیا گفت...

آزی دنیا شبستونه وقتی دلت گریونه
آزی دنیا گلستونه وقتی دلت خندونه
آزی قلبم حیرونه وقتی دلت ویلونه
آزی بخند به دنیا
تا از دل بره همه غم ها

حاج خانومچه گفت...

به مولا موندم با این کامنتای شوما دوستانو حمایت های بی دریغتون چجوری از خجالت بیام بیرون! D:
حاج خانومچه اووچیکه (لاتیه همون کوچیکه!) همه ی شومااااااا آبجی های گلش هس به مولا تا قویومه قیومت باهاتونم به مولا! D:

سانیا گفت...

هورااااااااااااااااااااااااااا
استادیوم دست و هورا به افتخار کاندیدای نسل جوان
حاج خانومچه قهرمان
ستاد حاج خانومچه شروع به فعالیت می کنه سانی که پایه اس
پیتی جون تو هم اعلام آمادگی می کنی ؟
دیگه نگرون نباش آزی
خودم برات بنر بزنم از سر تجریش تاااااااااااااااااااااااااااااااااا هر جا تو بگی
لب تر کن آزی خودم وصلش می کنم برات آب نبات
حالا منو تو ستاد انتخابیت راه می دی ؟
به جون خودم خوب تبلیغات می کنم برات
این درسا رو که خواهر ما الکی نخوندیم
بامبی و جنتی هم میارم تو خط تو
چون همچین از تریپ این جنتی خوشت اومدا وگرنه که هر گی تو بگی
از بامبی هم می نویسم خواهر
اگه تو رای آوردنت تاثیر داره خیالی نیست
قربون آزی قهرمان برم منننننننننننننن

سانیا گفت...

هورااااااااااااااااااااااااااا
استادیوم دست و هورا به افتخار کاندیدای نسل جوان
حاج خانومچه قهرمان
ستاد حاج خانومچه شروع به فعالیت می کنه سانی که پایه اس
پیتی جون تو هم اعلام آمادگی می کنی ؟
دیگه نگرون نباش آزی
خودم برات بنر بزنم از سر تجریش تاااااااااااااااااااااااااااااااااا هر جا تو بگی
لب تر کن آزی خودم وصلش می کنم برات آب نبات
حالا منو تو ستاد انتخابیت راه می دی ؟
به جون خودم خوب تبلیغات می کنم برات
این درسا رو که خواهر ما الکی نخوندیم
بامبی و جنتی هم میارم تو خط تو
چون همچین از تریپ این جنتی خوشت اومدا وگرنه که هر گی تو بگی
از بامبی هم می نویسم خواهر
اگه تو رای آوردنت تاثیر داره خیالی نیست
قربون آزی قهرمان برم منننننننننننننن
والله ما که نفهمیدیم نظرمون درست و درمون رفت یا نه دوباره می فرستیمش شرمنده روت
راستی این برنامه های انتخاباتی هم تدوین کن کار داریم به مولا

سانیا گفت...

باشه آبجی حله
یه بنر می زنم برات روش یه قلب تیر خورده
یه دخمل پسر عاشق پیشه که بندری می رقصن و بقیه شو تو بگو دیگه کاندیدا
راستی جواد یساری و اینا هم می خوای حکما؟با سلن ملن که حال نمی کنی
مسعود ده نمکی هم می خوای در نقش کارگردان فیلم تبلیغاتیت بیارم ؟ جواتیه خوبه خاک سفید چی آبجی ؟
تریپ فردین و بهروز وثوقی چه جوریاس نظرت؟

پیتی گفت...

سلام! واییییییییییییییی آزی باورت نمیشه داشتم محیا می دیدم! :)))))) شوخی کردم بابا... ای نامرد دیگه منو کردی اعلامیه و تو سطح شهر چسبوندی!
راستش امرو یه جورایی خستم.. این چند روزه خیلی کم استراحت کردم خوابم میاد.. امروزه ساعت 7:30 باید دوباره با مامی برم دکتر.. دارم وا می رم..

پیتی گفت...

آزی پست جدید گذاشتم.. خیلی آبکیه.. ولی گفتم تقویمم پر باشه.. خونه دوستات خوش بگذره عزیزم..

سانیا گفت...

سلام خانومی گلم آزی بلبل
چه طوری عزیزم
راستش ما خیلی رو اسممون فکر کردیم والله سانی خوبه
آخه ما اسممونو دوس داریم به خدا.نمی شه حالا برای کسب آرا مردمی از همه قشرهای جامعه و نه فقط جواتیه رو اسم ما مانور بدی و بگی نگا کنید سانی مانی هم از ما هواداری می کنن.
آزی جونم می دونم که دلت گرفته
اما دلت نگیره که اگه بگیره دل حاجی هم می گیره
مهربونم
نازم
شیرینم
تو که روحیه داشته باشی یه دنیا انرژی وجود داره
آزی باور کن این روحیه عالیت(ماشالله هزار ماشالله)حسابی تو این روزا منو سر پا نگه داشته
قربونت برم که رحمتی هر چند ما برات زحمتیم
بووووووووووووس
به قول حاجی البته بوس تو جونت

سانیا گفت...

الان شبت به خیر
فردا صبح بهاریت به خیر گل بهار
غنچه خانوم من

گلدونه گفت...

سلاااااااااااااااااااااااااام! بابا من دیروز گفتم بذار پست بزنم برمی گردم تو رفتی که رفتی...
خوبی؟ خب من دیروز عصری کلاس داشتم یادت نیست؟ بعدشم باید یه جایی می رفتم! اونم یادت نیست؟

پیتی گفت...

سلام آزی عزیزم.. خوبی؟ دیروز آخروقت یه پست گذاشتم.. خوندی...؟؟؟ از حاجی چه خبر خوبه؟ کی بر می گرده؟ چهارشنبه شب؟

سانیا گفت...

سلام عزیزم
صبحت به خیر
می دونم سرت شلوغه خوشگلم
بالاخره کاندیداتوری وقت می بره :)
حای حاجیت سبز
بوووووووووووس به آزی خوشگله

ارسال یک نظر